کشکولک
کشکولک
وبلاگی برای همه

بسم تعالی

فلفل نبین چه ریزه

پادشاهی چند پسر داشت،یکی از پسرانش، قد کوتاه و بد قیافه بود ولی پسران دیگرش قد بلند و خوش چهره بودند. از این دو، آن شاه به این پسرش به حقارت می نگریست و او را تحقیر می کرد و تحویل نمی گرفت.

پسر از حرکات پدرش دریافت که راز کم اعتنایی پدر،نسبت به او چیست؟     

نزد پدر رفت و گفت:((ای پدر! کوتاه قد خرد مند،بهتر از بلند قامت نادان است که گفته- اند:(گوسفند نظیف است و فیل کثیف و کوتاه ترین کوهروی کره ی زمین کوه طور است و همین کوه در پیشگاه خدا ارجمند ترین کوه هاست.) ))

شاه از سخن این پسر شادمان شد که گفته اند:

تامرد سخن نگفته باشد                       عیب و هنرش نهفته باشد

هر بیشه گمان مبر که خالی است    شاید که پلنگ خفته باشد

از قضای روزگار، دشمنان شاه، به کورش حمله کردند،همین پسر سوار بر اسب شد و به میدان تاخت و چند نفر از شجاعان دشمن را کشت در حالی که پسران دیگر شاه، در عیش  و نوش به سر بردند.

این پسر بعد از جنگ آمد و گفت:

ای که شخص منت حقیر نمود                       تا درشتی هنر نپنداری

اسب لاغر میان به کار آید                   روز میدان نه گاه پرواری

 

پایان


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ برچسب:داستان,قصه,, توسط 000